زير باران بايد رفت....
زير باران بايد رفت.
فكر را، خاطره را، زير باران بايد برد.
با همه مردم شهر، زير باران بايد رفت.
دوست را زير باران بايد ديد.
عشق را زير باران بايد جست.
زندگي، تر شدن پي در پي،
زندگي آب تني كردن در حوضچه اكنون است…
زير باران بايد رفت.
فكر را، خاطره را، زير باران بايد برد.
با همه مردم شهر، زير باران بايد رفت.
دوست را زير باران بايد ديد.
عشق را زير باران بايد جست.
زندگي، تر شدن پي در پي،
زندگي آب تني كردن در حوضچه اكنون است…
زندگي رسم خوشايندي است…
زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ.
پرشي دارد اندازه عشق.
زندگي چيزي نيست كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.
زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد.
بعد یک عمر منتظر ماندن
اسم بابا درآمده امسال
شادی از چمهاش معلوم است
همه ی خانه سرخوش و خوشحال
وقتن رفتن برای بدرقه اش
همه تا پای کاروان رفتیم
زیر قرآن کمی تبسم کرد
گفت نامهربان، گران، رفتیم
هرکسی حاجتی به او می گفت
بچه ام را دعا بکن حاجی
مادرم مدتی است بیمار است
جای ما هم صفا بکن حاجی
رفت بابا سوار ماشین شد
بغض مادر که ناگهان ترکید
گفت با گریه و دعایی خواند
با سلامت برید و برگردید
تلفن زد پدر به او گفتم
ریسه های حیاط را بستم
کار دارد هنوز کوچه ولی
سخت دلتنگ و منتظر هستم
گفت محرم شدیم در شجره
حس و حالش شده است معراجی
گفت باید کچل شوم پسرم
بعد از این ها به من بگو حاجی
گفت چون که مدینه اولی است
قبل عید غدیر می آید
کارها را عقب نیندازم
به خیالی که دیر می آید
روز قربان حدود ساعت ده
خبری زود حرف مردم شد
کشته های زیاد در عرفات
عید در کام مادرم گم شد
زنگ خانه مدام هی می زد
خبر از مکه و منا دارید؟
پدر آیا سلامت و خوب است؟
صدقه هم کنار بگذارید
اسم ها را دوباره می خواندیم
دارد آمار می رود بالا
صد و ده نه دویست نه سیصد
ناگهان اسمی آشنا حالا
گفته بودی که زود می آیی
قول دادی درست قبل غدیر
پای قولت چرا نماندی پس؟
حق بده پس اگر شدم دلگیر
چه قدر نقشه بود توی سرم
مثلاً نقل وقت آمدنت
گوسفندی برات سر ببرم
یک عرق چین به رنگ پیرهنت
کارت هایی که نام تو خورده
دعوت دوستان به صرف نهار
چه بگویم به دخترت بابا؟
نه نمانده براش صبر و قرار
چه قدر زود دیر شد بابا
خستگی مانده است توی تنم
از سفر قبل آمدن باید
ریسه ها را یکی یکی بکنم
راستی گوئیا اجل نگذاشت
سر خود را کچل کنی بزنی
گفته بودی بگویمت حاجی
حاج بابای مهربان منی…
روحشان شاد ……
توکل بر خدایت کن، کفایت می کند حتماً
اگر خالص شوی با او، صدایت می کند حتماً
اگر بیهوده رنجیدی از این دنیای بی رحمی
به درگاهش قناعت کن، عنایت می کند حتماً
دلت درمانده می میرد، اگر غافل شوی از او
به هر وقتی صدایش کن، حمایت می کند حتماً
خطا گر می روی گاهی، به خلوت توبه کن با او
گناهت ساده می بخشد، رهایت می کند حتماً
به لطفش شک نکن گاهی، اگر دنیا حقیرت کرد
تو رسم بندگی آموز، حمایت می کند حتماً
اگر غمگین اگر شادی، خدایی را پرستش کن
که هر دم بهترین ها را عطایت می کند حتماً …
حساب عمر خود روزی نمودم
که بینم چیست از این عمر سودم
بِدیدم رفته از کف مایه ی من
شده ضایع همه سرمایه ی من
نه از بُستان ایمان، میوه چیدم
نه طعم زهد و تقوا را چشیدم
نه کار نیک شد جاری به دستم
نه از دام هوای خویش رَستم
شدم محزون و زار و دل شکسته
همه درها به رویم گشت بسته
به ناگه تابش نوری چو خورشید
به قلب تیره ی من نور بخشید
نظر کردم ببینم نور از چیست
بدیدم نور از مهر حسینی ست
چگونه شکر این نعمت گذارم
که یارب من حسین (ع) را دوست دارم…
(استاد مهدی عدالتیان:rahe-roshan.com)
يك شبي مجنون نمازش را شكست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب ، مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب ! از چه خوارم کرده ای ؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟
خسته ام زین عشق ، دلخونم نکن
من که مجنونم ، تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ، من نیستم
گفت ای دیوانه ! لیلایت منم
در رگت پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بوده ام نشناختی … !
نامه ی کردار و گفتار بشر خود بود روشن گر هر خیر و شر
نامه ای با جان او آمیخته می شود بر گردنش آویخته
نامه ی رد یا قبول بندگی یا سرافرازی و یا شرمندگی
نامه ی اعمال اصحاب یمین اهل تقوی ، اهل ایمان و یقین
روز محشر باشد اندر دست راست صاحب این نامه از غم ها رهاست
این جواز ره گشای جنّت است این برات جاودانه ، رحمت است
نامه ی اعمال اصحاب شِمال آن تبه کاران بس افسرده حال
باشد اندر دست چپ روزِ شمار رمز محکومیت اصحاب نار
نامه ی شرمندگی و حسرت است حکم بدکاران دور از رحمت است
آن زمان خورشید تابان کوّرت کوه های سخت و سنگین سیّرت
آب ها در کام دریا سجّرت آتش دوزخ به شدت سعّرت
پس در آن هنگام جنّت ازلفت خود بداند هر کسی ما احضرت …
(خدمت دوستان عزیزم عرض کنم که این شعر رو از گنجینه ی پدرم پیدا کردم ؛ روی یک کاغذ کاهی شده که شاعرش مشخص نبود اما فکر کردم که اوضاع قیامت رو خیلی خوب تشریح کرده ، به همین دلیل تصمیم گرفتم در وبلاگ درج کنم.)
دیدند دشمنان که در این خطّه لاف نیست
شمشیر دوستان علی در غلاف نیست
در این قبیله نخل تناور همیشه هست
مقداد هست ، مالک اشتر همیشه هست
این جا که کوفه نیست خوارج علم شوند
سلمان نمرده است ، اباذر همیشه هست
صف بسته اند این همه سردارها به شوق
یعنی برای پیشکشت ، سر همیشه هست
روشن ترین روایت عمّار می شویم
در عشق سید علی ، همه تمّار می شویم …
هجر تو ز درد و داغ دلگیرم کرد اندوه و غم زمان زمین گیرم کرد
گفتند که جمعه می رسی از کعبه این رفتن جمعه جمعه ها پیرم کرد
نیمه شب صورت خود را به خدا خواهم کرد از خدا خواهش دیدار تو را خواهم کرد
تا که جان دارم و از سینه نفس می آید به تو و مهر تو ای دوست وفا خواهم کرد
هزار جمعه رسید و نگار ما نرسید هنوز وعده ی دیدار ما نرسید
نوای قلب و دل بی قرار ما این است دوای دل بی قرار ما نرسید
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که هر جمعه به شوقت صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
یک شب سر جانماز خود یادم کن با گوشه ی چشم خویش آبادم کن
تا از نگرانی به درآید دل من این جمعه سر آمدنت شادم کن
کاش مهدی (ع) به جهان چهره هویدا می کرد گره از مشکل پیچیده ی ما وا می کرد
کاش می آمد و با آمدنش از ره لطف قبر مخفی شده ی فاطمه (س) پیدا می کرد
خدایا تا به کی هجران مهدی (ع) به دستم حسرت دامان مهدی (ع)
الهی هر بلا از حضرتش دور الهی من بلاگردان مهدی (ع)
کربلا شهری است ای دل ! شهریارش زینب (س) است
اعتبارش از حسین (ع) و اقتدارش زینب (س) است
نام زیبای حسین (ع) حک گشته در دیوان دل
دل که شد بیت الحسین (ع) نقش و نگارش زینب (س) است
شیعه دارد در دلش یکتا کتاب قیمتی
ناشرش باشد حسین (ع) آموزگارش زینب (س) است
هر که نازد بر کسی زینب (س) بنازد بر حسین (ع)
جان زهرا (س) این حسین (ع) دار و ندارش زینب (س) است
جمعه يعنی يك بغل دلولپسی
جمعه يعنی گريه های بی كسی
جمعه يعنی روح سبز انتظار
جمعه يعنی لحظه های بی قارار
بی قرار بی قراری های آب
جمعه يعنی انتظار آفتاب
جمعه يعنی ندبه ای در هجر دوست
جمعه خود ندبه گر ديدار اوست
جمعه يعنی لاله ها دل خون شدند
از غم او بيدها مجنون شدند
جمعه يعنی يك كوير بی قرار
از عطش سرخ و دلش در انتظار
انتظار قطره ای باران عشق
تا فرو شويد غم هجران عشق
جمعه يعنی بغض بی رنگ غزل
هق هق بارانی چنگ غزل
زخمه ای از جنس غم بر تار دل
تا فرو شويد غم هجران دل
(آيت الله غروی اصفهانی)
سلام بر مهدی (عج) امید انسان ها و فروغ دوران ها
آن که امید آمدنش روشنی بخش جان هاست و روز ظهور و عصر حضورش روز تحقق آیات الهی است…
سلام بر مهدی (عج) آن که در هر صبح و شام ، در هر نماز و نیاز، منتظران ، سلامش می گویند و دعای فرج می خوانند…
سلام بر او که چشم و چراغ اهل عرفان است و دیده ها به راهش ، نوید شادی می آورد…
سلام بر مهدی (عج) گل فاطمه (س) وعده ی سر به مهر پروردگار
جلوه گاه رحمت آفریدگار و امید آفرین عصر انتظار…
و سلام بر او که وجودش و امامتش ، حلقه ی اتصال زمین و آسمان و مایه ی نزول رحمت و برکت الهی بر همگان است…
عاشقان روی او را خانه و کاشانه نیست مرغ بال و پر شکسته فکر باغ و لانه نیست
گر اسیر روی اویی , نیست شو پروانه شو پای بند ملک هستی در خور پروانه نیست
می گساران را دل از عالم بریدن شیوه است آن که رنگ و بوی دارد لایق می خانه نیست
راه علم و عقل با دیوانگی از هم جداست بسته ی این دانه ها و دام ها دیوانه نیست
مست شو دیوانه شو از خویشتن بیگانه شو آشنا با دوست راهش غیر این بیگانه نیست.
امام خمینی رحمه الله عليه