عشق حقيقي...
10 شهریور 1392 توسط مدرسه علميه حضرت فاطمه الزهراء سلام الله عليها آمل
يك شبي مجنون نمازش را شكست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب ، مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب ! از چه خوارم کرده ای ؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟
خسته ام زین عشق ، دلخونم نکن
من که مجنونم ، تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ، من نیستم
گفت ای دیوانه ! لیلایت منم
در رگت پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بوده ام نشناختی … !