روزشمار محرم (روز پنجم: تردید و تصمیم)
04 مهر 1396 توسط مدرسه علميه حضرت فاطمه الزهراء سلام الله عليها آمل
مانده بود برود به سمت میدان جنگ و از امامش حمایت کند یا حرف همان امام را گوش کند و بماند در کنار خیمه ها، که صدای برادر، او را به خودش آورد: «خواهرم! عبدالله…»
زینب (س) سر چرخاند. عبدالله (ع)؛ پسر کوچک برادرش حسن (ع) می دوید به سمت میدان جنگ، برای همان چیزی که زینب (س) تردید داشت.
زینب (س) دوید و دست عبدالله را گرفت.
عبدالله (ع) اما تصمیمش را گرفته بود. خودش را رساند به عمو.
ابجر؛ پسر کعب شمشیر را برای امام حسین (ع) حواله کرده بود که عبدالله (ع) دستش را جلو آورد و گفت: «تو با عموی من چه کار داری ای ناپاک!»
شمشیر ناپاک اما دست پاک عبدالله (ع) را از پوست آویزان کرد.
عبدالله فریاد زد: «وای مادر!»