دل ها خیلی ساده گرم می شود...
مرد فقیری از خداوند پرسید: چرا من این قدر فقیرم؟
خداوند پاسخ داد: «چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی!»
مرد پاسخ داد: من چیزی ندارم که ببخشم…
خداوند پاسخ داد: «چرا! محدود چیزهایی داری؛
یک صورت که می توانی لبخند بر آن داشته باشی!
یک دهان که می توانی از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی!
یک قلب که می توانی بر روی دیگران بگشایی!
چشمانی که می توانی با آن ها به دیگران به نیت خوب نگاه کنی!»
فقر واقعی، فقر روحی است. دل ها خیلی ساده گرم می شود:
به یک دلخوشی کوچک
به یک احوالپرسی ساده
به یک دلداری کوتاه
به یک تکان دادن سر، یعنی تو را می فهمم…
به یک گوش دادن خالی، بدون داوری و نظر دادن
به یک همراه شدن کوچک، به صرف یک فنجان قهوه
به یک وقت گذاشتن برای تو
به شنیدن یک کلمه؛ من کنارت هستم…
به یک هدیه بی مناسبت
به یک دوستت دارم بی دلیل
به یک غافلگیری
به یک خوشحال کردن کوچک
به یک نگاه
به یک شاخه گل
فقط همین…
سخت نیست!