شناسایی شهید از روی دکمه ی لباس !
محسن قبل از رفتن به جبهه از من خواست تا لباس نظامی اش را برایش آماده کنم.داشت لباسش را می پوشید که دید دکمه ی شلوار سرجایش نیست و کنده شده است.رو به من گفت:«سریع یک دکمه بیاور!».هر چه توی خانه گشتم از دکمه خبری نشد.به خاطر عجله ای که داشت دکمه ی ژاکتم را کندم و به شلوارش دوختم.بعد هم خداحافظی کرد و رفت…
بعد از چند وقت خبر شهادتش رسید.آن وقت ها با محسن در منطقه بودم.برای پیدا کردن جنازه اش به هر جایی که شهدا را می آوردند سر زدم ولی فایده ای نداشت.دست از پا درازتر و نا امید برگشتم.هفت ماه نشده خبر رسید که چند شهید گمنام آورده اند.برای شناسایی آن ها رفتم.مشغول جست و جوی پیکر شهدا بودم که ناگهان لباس یکی از جنازه ها مرا به خودش جلب کرد.یک دکمه ی ژاکت زنانه روی لباس دوخته شده بود.بی اختیار فریاد زدم :«پیدایش کردم.این جنازه ی شهید من است».
(سیده فریده میر درویش.همسر شهید محسن اسحاقی،فرمانده ی یگان دریایی لشکر 25 کربلا)