زنبیل میوه
علی رضا علاقه ی خاصی به بزرگ ترها به خصوص افراد پیر و با تجربه داشت و همیشه می گفت : ” تجربه ی آ ن ها زیاد است و ما باید چیزهایی را که نمی دانیم از آن ها بیاموزیم ” . روزی در خانه مشغول کار بودیم که در زدند . رفتم در را باز کردم . علی رضا با یک زنبیل میوه وارد خانه شد و پیر زنی هم دم در ایستاده بود . به من گفت : زنبیل میوه را ببر خالی کن . من زنبیل را بردم و ضمن خالی کردن آن دیدم که بیشتر میوه ها خراب است . تعجب کردم . زنبیل را آوردم و او قیمت میوه ها را بالاتر از قیمتی که پیر زن گفت به او پرداخت کرد . به او گفتم : میوه ها خراب است ، چرا چنین قیمتی پرداختی ؟ گفت : ” هدف من خرید میوه نبود . چون دیدم که پیر زن با چه مشقتی زنبیل میوه را حمل می کند و قصد فروش آن را دارد ، بی طاقت شدم . بار را از روی سرش برداشتم و تمامی میوه هایش را از او خریدم ” .
( از خاطرات شهید علی رضا نوبخت به زبان خواهرش )