روزشمار محرم (روز هفتم: علی (ع) سیراب شد ...)
دیگر کسی نمانده بود از یاران امام. خودشان می رفتند و می فرمودند: «کسی نیست مرا یاری کند؟»
و جوابی نمی آمد.
امام حسین (ع) آمد به خیمه ها. پسرش علی اصغر (ع) را خواست تا خداحافظی کند.
تشنگی اش را که دید او را گرفت و برد سمت میدان.
فرمود: «اگر به ما رحم نمی کنید و ما را دشمن می دانید، این بچه را بگیرید و سیراب کنید و برگردانید».
حرمله تیری به سمت علی (ع) نشانه گرفت و تیر گلوی پسر کوچک امام را پاره کرد.
امام خون علی(ع) را به آسمان پاشید و فرشته ها نگذاشتند قطره ای از خون به زمین بریزد.
و علی (ع) کوچک امام حسین (ع) هم سیراب شد …
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات!
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر (ع) برسد؟!
خوب شد عرش، همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستم گر برسد؟
خون حیدر (ع) به رگش در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر (ع) برسد
زیر خورشید نشسته، به خودش می گوید
تیز نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
(علی رضا لک)