خاطره آن روز تلخ
✤﷽✤
*خاطره آن روز تلخ*
ما دهه شصتیا، بچه بودیم و
این نوحه که پخش می شد غصه سرازیر قلبمون می شد
پدرم دوران سربازیش یکی از سپاهیایی که زیر ایوان سخنرانی امام در حسینیه جماران می ایستادن بود و همیشه دلم می خواست باهاش برم امام رو ببینم
اون روز همش فکر می کردم دیگه نمی تونم ببینمش و اشک می ریختم
زمان جنگ، پدرم فیلمبردار سپاه و عضوی از روایت فتح شده بود
این روزها، برای فیلمبرداری از سوگواری های مردم و مراسمات تشییع امام می رفت
مادرم همراه دخترعمو و دخترعمه رفتن مراسم تشییع امام
یادمه از تلویزیون سیاه و سفید کوچولوی خونه مادربزرگ مراسم رو نگاه می کردم
اونجایی که هلیکوپتر امام می خواست بشینه و نمی تونست، اون جایی که مردم به سر میزدند و چندنفری از حال رفته بودن ، اونجایی که امام رو دست مردم بود و … با دلهره و اشک نگاه می کردم
بچه بودیم و اون روز غم سنگینی رو تجربه کردیم
هنوزم شنیدن این مداحی ودیدن تصاویر روز رحلت امام قلب دهه شصتیا رو از جا می کنه
ما بچه های رزمنده های اون دوران، امام رو واقعا پدربزرگمون می دونستیم واز صمیم قلب ناراحت بودیم
مادر غروب برگشت و تعریف کرد قیامتی بوده و جمعیت عزادار در حال نوحه و سینه زنی مثل سیل اونا رو باخودش می برده و خبر از بقیه نداره
پدرم هم شب برگشت از صحنه های می گفت که بخاطر هجوم جمعیت به جایگاه، دوربین فیلمبرداری شروع به لرزیدن کرده بود و تصاویر بالرزش ضبط و ثبت می شد
پسرعموم از داخل قبر امام برامون تربت آورد و پدرم باهاش مهر درست کرد
هنوزم اون مُهرهای یادگار امام رو داریم
نثار روح امام عزیز صلواتی هدیه کنیم
https://eitaa.com/HODAhozebanowanAMOL/1251
✍#طلبهـنوشت
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلــیِّڪَ_الفَــــرَج
#مدرسه_علمیه_فاطمه_الزهراء_س_آمل
