حُر رفت ...
14 آبان 1392 توسط مدرسه علميه حضرت فاطمه الزهراء سلام الله عليها آمل
حُر آمد و ایستاد روبروی امام حسین علیه السلام ، شرمنده و نگران .
گفت : من همانی هستم که جلوی برگشتن تو را گرفتم و مجبورت کردم بیایی این جا . من فکر نمی کردم پیشنهاد تو را قبول نکنند و بخواهند با تو بجنگند . اگر می دانستم کار می کشد به این جا ، هیچ وقت جلویت را نمی گرفتم . حالا می خواهم از کاری که کردم توبه کنم . توبه ی من قبول می شود ؟
امام علیه السلام انگار خوشحال شده باشند فرمودند : « به خدا توبه ات قبول می شود . حالا پیاده شو ! »
حُر که بیشتر از این تحمل شرمندگی نداشت ، گفت : من سواره باشم بهتر است . حالا اجازه بده سواره بجنگم که بالاخره همه ی ما مجبوریم پیاده بشویم !
امام علیه السلام هم فرمودند: « خدا رحمتت کند ! هر طور خودت می خواهی . »
و حُر رفت به سمت سپاه کوفه …