حلم و بردباری امام حسن علیه السلام
هر یک از ائمه ی معصومین علیهم السلام با یکی از اوصاف با ارزش توصیف می شوند و امام حسن علیه السلام از بین آن همه اوصاف حمیده شان، با صفت حلم توصیف می شوند.
روزی مردی از شام که مغز او با تلقینات منافقانه ی بنی امیه مصدوم شده بود و عداوت امام حسن مجتبی علیه السلام را در دل پرورانده بود، وارد مدینه شد. امام علیه السلام را ملاقات کرد و نتوانست خود را نگه دارد و آن حضرت را لعن کرد و پیوسته به ایشان ناسزا گفت. امام علیه السلام چیزی نفرمودند تا وقتی که مرد شامی خشم خود را کاملاً خالی کرد.
امام حسن علیه السلام که به گمراهی او پی برده بودند در حالی که بر اسب سوار بودند با تواضع تمام خم شدند و به او سلام کردند و فرمودند: «ای شیخ! گمان می کنم که تو در این شهر غریبی و گویا حقیقت بر تو مشتبه شده. اگر از من رضایت می طلبی، تو را می بخشم و اگر خواسته ای داری و به چیزی محتاج هستی، بگو. اگر پیاده ای، به تو مرکب می دهم و اگر گرسنه ای، سیرت می کنم و اگر عریان باشی، به تو لباس می دهم و هر چند روز که در مدینه هستی، اگر در خانه ی ما مهمان باشی، با کمال میل پذیرای تو هستم چون منزل ما وسیع و گسترده است».
مرد شامی از شنیدن این سخنان متأثر شد و گریه کرد. پس گفت: گواهی می دهم که تو در روی زمین خلیفه ای. خدا می داند رسالت خود را در کجا قرار دهد. شگفتا که پدرت مبغوض ترین خلق نزد مردم بود ولی هم اکنون محبوب ترین خلق خداست.
پس مرد شامی وسایل خویش را به خانه ی امام حسن علیه السلام آورد و تا در مدینه بود، مهمان حضرت بود. سرانجام به حقانیت اهل بیت علیهم السلام اعتقاد کامل یافت.
(مناقب ابن شهرآشوب.ج2.ص 19، برگرفته از تحقیق پایانی خانم زهرا رسالتی)
مظلومی تو پیداست از قبر بی چراغت
قسمت شود می آیم آقا بقیع سراغت …