اشك خون
12 مهر 1396 توسط مدرسه علميه حضرت فاطمه الزهراء سلام الله عليها آمل
سلام بر تو اي حسين (ع) آن گاه كه زينب (س) به دنبال تن بي سرت سراسيمه مي رفت …
سلام بر تو اي حسين (ع) آن گاه كه سر پاكت را بر نيزه گرفتند.
و آن گاه كه ستاره هاي آسمان از ديدنت خجل زده شدند.
و آن گاه كه خاك از پستي خود خجالت كشيد و
آن وقت كه تو را در آغوش گرفت، رويش سياه شد و به رويش نياورد …
و آن وقت كه بادها از شرم، تن بي سرت را لمس نكردند …
و آن گاه كه خورشيد از عزاي تو سياه پوش شد و كسوف گرفت و ستاره ها ساكت شدند …!
و آن گاه كه سنگ غرورش را به زير گرفت و برايت اشك خون ريخت …!
كدامين اشك و سوز براي توست؟
كدامين خاك و گِل برازنده توست؟
هر سخن گويم، حسين (ع) از غم توست!
كدامين كاغذ و كدامين خط و كدامين قلم پايان توست؟!
(طلبه پايه دوم؛ مهسا عظيمي خوشرودي)