دلنوشته یک طلبه
شاید کسی ندونه ولی تو که بهتر میدونی
میون همه ی روزایی که گذشت و اسمش شد گذشته
جای خالی تو، که حتی اسم و رسمتم نمیدونستم
بین همه سالهای تحصیلیم خالی بود
تو مدرسه، تو دانشگاه، همه جا رو گشتم ولی اون چیزی که وجودم دنبالش بود رو پیدا نکردم
شایدم اونقدر صبر کردی و نیومدی که وقتی میای، قدرتو بیشتر بدونم
بالاخره یه روز بهاری رو پله خونه پدری کنار گلهای خوش رنگ و لعاب مامان
لابه لابه لای برگه های نخل و نارنج اومدی و من تونستم هویت گمشده ام رو با تو پیدا کنم
از اون روز چند صباحی میگذره و من هر روز خدا رو بخاطر پیدا کردنت شکر میکنم
آخه میدونی؟
تو کمک کردی خدایِ جان رو بهتر بشناسم
تو حتی کمکم کردی خودمو بشناسم
حالا جایی ایستادم که قبلش نبودم
وقتی تو اومدی مخلوقات خدا یه رنگ دیگه شدن
آسمون آبی تر از قبل
دریا زلال تر
و بهار قشنگ تر
من تو رو با همه سختی های مسیر دوست دارم…
✍طلبه و سفیر رضوان: سرکارخانم راعی
#با_افتخار_یک_طلبه_ام
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#مدرسه_علمیه_فاطمه_الزهراء_س_آمل
HODAhozebanowanAMOL@

